دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور
پیشدرآمد:
نگارنده از پنج سال پیش و از ابتدای انتشار سلسله مقالات خود در نشریهٔ رسانهٔ همیاری خاطرنشان کرده است که کلیهٔ مطالب منتشره کاملاً بر اساس واقعیت و تجربهٔ شخصی نگارنده بهعنوان مشاور مهاجرت بوده است و تنها برای حفظ حریم خصوصی افراد، نام آنها، محل رخدادن وقایع و برخی موارد دیگر تغییر مییابد، اما محتوای مطالب کاملاً واقعی است و در این مطالب علاوه بر به اشتراکگذاشتن تجربیات در قالب داستان، قوانین مهاجرتی کانادا هم بهنوعی بازخوانی میشود.
در نوشتهٔ این شماره و چند شمارهٔ آینده، از چندین اسم استفاده شده است و مشابه قبل، بهمنظور حفظ حریم خصوصی افراد، این اسامی مستعارند و تأکید میشود هرگونه تشابه اسمی، کاملاً اتفاقی است.
رؤیا، کارآفرینی بسیار فعال است. علاوه بر آنکه یک کلینیک زیبایی بزرگ، بسیار فعال و با چندین پرسنل در شهر شیراز دارد، رستورانی زیبا و شیک هم در همان شهر دارد و از طرفی، مالک یک شرکت حملونقل بینالمللی در شهر تهران است که آن هم بسیار فعال است، بهعلاوهٔ چندین کسبوکار دیگر. او مجموعاً شش کسبوکار بسیار فعال دارد، در کنار چندین شرکت که فعالیت آنها از دیگر کسبوکارها کمتر است. رؤیا متأهل است، ولی بهدلیل تواناییهایش، نیازی نمیبیند که از کمک همسرش برای مدیریت و پیشبرد چندین شرکت خود که به هم بیارتباط هم هستند، استفاده کند. شغل همسرش چیز دیگری است. این روحیهٔ فعالبودن، موجب شده است که رؤیا فردی پرشور و هیجان باشد و بهلطف تلاش بیوقفهاش در طول ۲۵ سال گذشته، از شرایط مالی بسیار مناسبی هم برخوردار باشد. رؤیا بسیار خوشبرخورد است و علیرغم آنکه این حجم فعالیت میتواند خستگی مفرطی را ایجاد کند، اما همیشه و در تمام ساعتهای شبانهروز، رفتار مناسبی با دیگران دارد.
رؤیا در بهار سال ۲۰۱۹ میلادی، از دولت کانادا درخواست ویزای توریستی کرد و باتوجه به حجم فعالیتها و سفرهای بسیار زیادش به کشورهای اروپایی و دارایی بالای او، با درخواست ویزای توریستی او و خانوادهاش موافقت شد. او در تابستان همان سال بههمراه همسر و دو فرزندش به کانادا سفر کردند. آنها در ابتدا وارد شهر تورنتو شدند که یکی از دوستان بسیار نزدیکش و چندین دوست دیگر که از سالهای دانشگاه با هم دوست بودند، آنجا اقامت داشتند. از همان ابتدا، تصمیم داشت سفرش بیشتر از یک ماه بهطول نیانجامد چرا که نگران کسبوکارهایش بود و بههمین دلیل، یک ماهِ سفرش را تقسیم کرد که از مونترال و ونکوور هم دیدار کند و نهایتاً هفته آخر را دوباره در تورنتو باشد و پس از آن، به شیراز بازگردد.
از همان ابتدا همسر رؤیا به او گفت که این یکماه را استراحت کن و بگذار کلاً از محیط کار دور باشی، اما رؤیا این درخواست را رد کرد و گفت:
«میدونی که استراحت من با کار عجین شده و باید مشغول باشم تا افسرده نشم.»
بههمین دلیل، در طول مدت زمانی که در کانادا بودند، علاوه بر آنکه از طبیعت و مناطق دیدنی آن استفاده کرد و لذت برد، مطابق معمول، در ارتباط با کار و شیوهٔ کسبوکار در کانادا و شرایط آن هم اطلاعاتی بهدست آورد. در سفری که به شهر ونکوور داشتند، رؤیا و خانوادهاش از محیط و آب و هوا و شهرسازی آنجا خیلی خوششان آمد و در آخرین روز اقامت در ونکوور، از همسرش پرسید:
«دوست داری در مورد مهاجرت به کانادا و شهر ونکوور بررسی کنیم؟ بچهها دارن بزرگ میشن و در شرف فارغالتحصیلی از دبیرستاناند. فکر کنم بد نباشه توی کانادا دانشگاه برن و ما هم میتونیم توی شهر ونکوور زندگی کنیم و کسبوکار خودمون رو هم اینجا راهاندازی کنیم.»
پس از کمی مشورت با هم، هر دو علاقهمند به مهاجرت به کانادا و شهر ونکوور شدند و زمانی که به تورنتو بازگشتند، با دوست صمیمیاش در این ارتباط صحبت کرد و او هم بسیار خوشحال شد و تشویق کرد که از همین فردا اقدام برای مهاجرت را شروع کنند.
«خب، عزیزم من که اصلاً نمیدونم باید چکار کنیم.»
«اون با من، من یه نفر رو اینجا سالهاست میشناسم که خانم خیلی خوب و با تجربهایه. فردا باهاش هماهنگ میکنم.»
فردای آن روز، رؤیا و همسرش بههمراه دوست صمیمی رؤیا در دفتر کار خانم احمدی حضور پیدا کردند و پس از یک مشورت و مذاکرهٔ دو ساعته، قرار شد که از طریق برنامهٔ کارآفرینی استان بریتیش کلمبیا که واجد شرایط آن بودند برای او و خانوادهاش اقدام شود. همانروز، قرارداد هم تنظیم کردند و کار رسماً شروع شد.
سه روز به بازگشت رؤیا به ایران مانده بود و او در طول این سه روز، آنچه را که با شوهرش در ونکوور دیده بودند و نیز ایدههای کسبوکار مناسب آنجا را مرور میکرد و برای خانم احمدی میفرستاد. خانم احمدی در هر ساعت، چندین پیامک از رؤیا دریافت میکرد که محتوی چندین ایدهٔ کسبوکار بود. او از آنهمه انرژی و شور و شوق رؤیا متحیر شده بود.
رؤیا نهایتاً با خانوادهاش به ایران بازگشت و پس از آن هم همچنان با خانم احمدی در ارتباط بود. با توجه به سوابق کاری و مدیریتی رؤیا، خانم احمدی تلاش کرد تا ایدهٔ کسبوکاری را که شانس موفقیتش بالا باشد به او پیشنهاد دهد، اما رؤیا بهدلیل کارهایی که در ایران کرده بود و توانمندیهایش، اصرار میکرد که در ایدهٔ کسبوکارش چهار کار مختلف را همزمان انجام دهد. خانم احمدی بهواسطهٔ تجربهاش، مخالفت میکرد و چون قوانین و شرایط را میدانست، تلاش میکرد که رؤیا را متقاعد کند تا اجازه دهد یک ایدهٔ کسبوکار را مشخص کند و نهایتاً بر آن اساس، بیزینس پلن آماده شود. از رؤیا که به تواناییاش و کارهایی که در طول ۲۵ سال گذشته انجام داده بود اصرار، و از خانم احمدی که با قوانین و شرایط آشنا بود و میدانست در زمان مصاحبه یا حتی قبلش امکان ایجاد مشکل از طرف افسر پرونده وجود دارد، انکار. این اصرار و انکارها ادامه یافت، ولی در نهایت پس از ساعتها تماس تلفنی و ردوبدلکردن صدها پیامک، دو طرف با طرح و ایدهٔ دو کسبوکار موافقت کردند که باز هم خانم احمدی از رؤیا رسماً تأییدیه گرفت که «شما با ایدهٔ کسبوکاری که دو کار را انجام دهد، موافقاید و تأیید میکنید و فراموش نفرمایید که باید بهنحوی همهٔ موارد را پیش ببریم که این دو کار مکمل هم باشند، نه مجزا، چون در غیر اینصورت قطعاً با مشکل مواجه خواهیم شد.»
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید